که کلاس رفت رو هوا البته با این سوتی من تن مرحوم نیوتن هم تو قبر لرزید ....
صدف ناخودآگاه بهم گفت : خواهر ....
الهام هم به زندگی گفت : زنگدی و .... کوثر به نَفس ها گفت :نَفَس ها .....
داشتیم میزدیم رو میز و می رقصیدیم (عین این خوشحال ها و تیمارستانی ها ) خانم ریاضی اومد ، می خواستیم بشینیم یه اتفاقی می افتاد که نمی شد خانم آخر سر میگه :اگه قر هاتون تموم شد بشینین ... مهلا تو یک کم قر مونده که بدی بیا بده و خلاص ...(من بیچاره ی مظلوم ، همه چی سر من تموم میشه .....
)
خانم با دستش اشاره کرد و میگه (به کمر ) ردیف 2 استعداد فوق العاده ای تو این ناحیه دارن مخصوصا ... به من و الهام نگاه کرد و ریسه رفت از خنده ...
حالا این موجودات ساکت ردیف 2 :من (سردسته ی هر فتنه ای که تو بیرجند اتفاق می افته )، نگار
، عشق و زندگی نگار : زهرا
، مهران
(منظورم مهرانه است )،الهام
(که اگه بمیره ،اون دنیا هم خدا از دستش آسایش نداره از بس فک می زنه و می فرستش به دنیا تا از دستش راحت شه ... ) مریم
(خداییش ساکت ولی پا سوز ما میشه همیشه .... چی کار کنیم دیگه دوست نابابیم ... )
می خواستم برم از مدرسه تیزهوشان پسرا وسیله ی آزمایشگاهی بگیرم ، رفتم تو دفتر نمی دونستم از اداره اومدن ، می گم :خانم برم مدرسه پسرامون
؟ (تیکه کلام همیشگیمه
) هر کی اون جا بود منفجر شد از خنده ...
یه بنده خدایی که کم مونده بود غلت بزنه ....
اما ته امروز بد بود ، ببین نگار : می دونم باورت نمی شه اما جایگاه ها عوض نمی شه حالا هر چه قدر تو می خوای بگو ....وقتی به خودم اطمینان دارم و میگم نمیشه .....یعنی : نمیشه